s e r a t 6 9
بدى کردیم و خوبى یادمان رفت
ز دلها لایروبى یادمان رفت
به ویلاى شمالى خو گرفتیم
شهیدان جنوبى یادمان رفت
***همسنگری
یاد حرف حرف سید مرتضی افتادم
(مرده کسی است که بویی از حیات طیبه ی شهدا نبرده باشد )
شما که هیچ، با خودم هستم
ای شهید، ای آنکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای
دستی برآر و منه قبرستان نشینه عادات سخیف را از این منجلاب بیرون کش *
یازهرا ^سلام الله علیکِ
ز دلها لایروبى یادمان رفت
به ویلاى شمالى خو گرفتیم
شهیدان جنوبى یادمان رفت
***همسنگری
یاد حرف حرف سید مرتضی افتادم
(مرده کسی است که بویی از حیات طیبه ی شهدا نبرده باشد )
شما که هیچ، با خودم هستم
ای شهید، ای آنکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای
دستی برآر و منه قبرستان نشینه عادات سخیف را از این منجلاب بیرون کش *
یازهرا ^سلام الله علیکِ
s e r a t 6 8
چند روایت از علی(علیهالسلام) بخوانم؛ حضرت فرمود
«ألصَّدِیقُ أقرَبُ الأقَارِبِ»
رفیق، نزدیک ترینِ نزدیکانِ انسان است
یعنی دوست از همه نزدیکان حَسَبی، نَسَبی، سَبَبی
و همه کسانی که به آنها میگوییم «أقارب»، به انسان نزدیک تر است
یعنی قدرت و بُرد و نقش این پیوند محبّتی روی انسان از آن پیوند نسبی پدر
و مادر هم بالاتر است؛ نقش دوست از همه اینها بیشتر است
در یک روایت دیگر از علی(علیهالسلام) داریم
«ألأصدِقَاءُ نَفسٌ وَاحِدَةٌ فِی جُسُومٍ مُتَفَرَّقَة»
رفیقها یک روح هستند، امّا در بدنهای متعدّد
اینجا علی(علیهالسلام) از نظر روحی، وحدت را پیش میکشد؛
یعنی آن قدر این پیوند قلبی قوی است که اصلاً موجب یگانگی روحی میشود
«ألصَّدِیقُ أقرَبُ الأقَارِبِ»
رفیق، نزدیک ترینِ نزدیکانِ انسان است
یعنی دوست از همه نزدیکان حَسَبی، نَسَبی، سَبَبی
و همه کسانی که به آنها میگوییم «أقارب»، به انسان نزدیک تر است
یعنی قدرت و بُرد و نقش این پیوند محبّتی روی انسان از آن پیوند نسبی پدر
و مادر هم بالاتر است؛ نقش دوست از همه اینها بیشتر است
در یک روایت دیگر از علی(علیهالسلام) داریم
«ألأصدِقَاءُ نَفسٌ وَاحِدَةٌ فِی جُسُومٍ مُتَفَرَّقَة»
رفیقها یک روح هستند، امّا در بدنهای متعدّد
اینجا علی(علیهالسلام) از نظر روحی، وحدت را پیش میکشد؛
یعنی آن قدر این پیوند قلبی قوی است که اصلاً موجب یگانگی روحی میشود
s e r a t 6 7
با خودش گفتـه بود
“یک شب که هزار شب نمی شود”
رفته بود مراسـم عروسی
چند سال بعد
یکی دل همسـرش را بـُـرد
در یک مراسم عروسی
و چندین سـال بعد
یکـی دل پسرش را
…
آری
در مکتب ِ مـآ
یک شب ،هـزار شب می شود
امام صادق (علیه السلام) فرمود: کسانی که به اندام زنان (نامحرم) نگاه می کنند ایمن نباشند
^از اینکه، دیگران به ناموس آنها نگاه نکنند^وسایل الشیعه، ج ۱۴، ص ۱۷۱
و یک روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سالهایى است که شما می شمارید
{۴۷/حج – ۵/سجده – ۴/معارج}
“یک شب که هزار شب نمی شود”
رفته بود مراسـم عروسی
چند سال بعد
یکی دل همسـرش را بـُـرد
در یک مراسم عروسی
و چندین سـال بعد
یکـی دل پسرش را
…
آری
در مکتب ِ مـآ
یک شب ،هـزار شب می شود
امام صادق (علیه السلام) فرمود: کسانی که به اندام زنان (نامحرم) نگاه می کنند ایمن نباشند
^از اینکه، دیگران به ناموس آنها نگاه نکنند^وسایل الشیعه، ج ۱۴، ص ۱۷۱
و یک روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سالهایى است که شما می شمارید
{۴۷/حج – ۵/سجده – ۴/معارج}
s e r a t 6 6
جوان عزیز
مگذار حتی یکساعت ازاین
بهار زندگی بهدر رود و
صرف غفلت و لهو شود.
«سیدعلی خامنهای»
مگذار حتی یکساعت ازاین
بهار زندگی بهدر رود و
صرف غفلت و لهو شود.
«سیدعلی خامنهای»
s e r a t 6 5
حتما لازم نیست شیطان شما را به
یک سایت شیطانی وارد کند
برای او همین که نماز اول وقتتان را
پشت یک مانیتور از شما میگیرد کافیست...
یک سایت شیطانی وارد کند
برای او همین که نماز اول وقتتان را
پشت یک مانیتور از شما میگیرد کافیست...
s e r a t 6 4
ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﮊﺍﭘﻨﯿﻪ ﭼﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﺯﺵ
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺳﺮﻋﺖ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺘﺘﻮﻥ ﭼﻄﻮﺭﻩ؟
ﮔﻔﺖ:ﺑﺪ ﻧﯿﺲ ﺗﺎ ﻣﺎﯼ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﺎﻻ
ﺳﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﻓﯿﻠﻢ ﺩﺍﻧﻠﻮﺩ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ!!!!
ﭘﺮﺳﯿﺪ:ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﭼﻄﻮﺭﻩ؟ﮔﻔﺘﻢ:ﺧﻮﺑﻪ!
ﺗﺎ ﮔﻮﮔﻞ ﺳﺮﭺ ﺑﺸﻪ ﺳﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﻓﯿﻠﻢ
ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻧﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﻢ
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺳﺮﻋﺖ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺘﺘﻮﻥ ﭼﻄﻮﺭﻩ؟
ﮔﻔﺖ:ﺑﺪ ﻧﯿﺲ ﺗﺎ ﻣﺎﯼ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﺎﻻ
ﺳﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﻓﯿﻠﻢ ﺩﺍﻧﻠﻮﺩ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ!!!!
ﭘﺮﺳﯿﺪ:ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﭼﻄﻮﺭﻩ؟ﮔﻔﺘﻢ:ﺧﻮﺑﻪ!
ﺗﺎ ﮔﻮﮔﻞ ﺳﺮﭺ ﺑﺸﻪ ﺳﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﻓﯿﻠﻢ
ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻧﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﻢ
s e r a t 6 3
یه داستان خوب؛ حتما بخونید
مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست میکرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مىفروخت. آن زن روستایی کرهها را به صورت دایرههای یک کیلویى مى ساخت و همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی مىخرید. روزى مرد بقال به وزن کرهها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کرهها ۹۰۰ گرم است
او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کرهها را به عنوان یک کیلویی به من مىفروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: راستش ما ترازویی نداریم که کرهها رو وزن کنیم ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار دادیم
یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه میگیرند
s e r a t 6 2
خدایا
می دانم از درس عبودیت تجدید شدم،
اما باور کن که مدرسه بندگیت را دوست دارم
پس از این مدرسه اخراجم مکن
می دانم از درس عبودیت تجدید شدم،
اما باور کن که مدرسه بندگیت را دوست دارم
پس از این مدرسه اخراجم مکن
s e r a t 6 1
زبان حال
خدایا قلبم خونه ی خودته، کسی غیر از خودت رو به اون راه نده
خدایا قلبم خونه ی خودته، کسی غیر از خودت رو به اون راه نده
s e r a t 6 0
پر سودترین معامله ای که ما دهه شصتیها انجام می دادیم
تعویض نون خشک با جوجه رنگی بود
اگر نحوه رنگ کردن جوجه ها رو ندیدین از لینک زیر ببینید
http://www.aparat.com/v/0U6kF
تعویض نون خشک با جوجه رنگی بود
اگر نحوه رنگ کردن جوجه ها رو ندیدین از لینک زیر ببینید
http://www.aparat.com/v/0U6kF
s e r a t 5 9
تویی که شهره ی شهری به عشق ورزیدن
منم که شهره ی شهرم به خواب بد دیدن
تویی که ماء مَعینی تویی که نوری و نور
منم که مانده ی راهم منم که دورم و دور
تویی که لطف خدایی در این زمانه ی بد
منم همان که به جهلش شده به راه تو سد
عزیز حضرت زهرا، عزیز آل نبی
چه می شود به نگاهی ... مس مرا بخری؟!
s e r a t 5 8
آخرین باری که بابا رفت .مامان توی چارچوب در ایستاده بود و اشک میریخت .همینکه میخواست بره یه گوله تو گلوم ترکیدو اشک شد . بلند داد زدم: بابا .....بابا برگشت. به طرفش که دویدم نشست و درست هم قد هم شده بودیم. آروم مشتمو که گره کرده بودم به طرفش گرفتمو از هم بازش کردم. پنج تومنی زرد عرق کرده تو دستامو بهش دادم و گفتم :بگیر بابا...برا خودت بیسکوییت بخر ...من نمیخوام
سیزده سال بعد
وقتیکه چهار تکه استخوانو و پارچه پوسیده پیراهن بابامو آوردن وسط استخونای پوسیده دستش یه پنج تومنی زرد هنوز برق میزد
s e r a t 5 7
خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید
بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی
دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند
دردش گفتنی نبود
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح
نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را
به خوابگاه برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد
امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد
انگار محترم شده بود… نگاه هَـوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد
احساس امنیت کرد…با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب
شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود
یک لحظه به خود آمد
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید
بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی
دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند
دردش گفتنی نبود
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح
نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را
به خوابگاه برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد
امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد
انگار محترم شده بود… نگاه هَـوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد
احساس امنیت کرد…با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب
شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود
یک لحظه به خود آمد
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته
s e r a t 5 6
ﺍَﻓْﻀَﻞُ ﺟَﻬﺎﺩِ ﺍُﻣﱠﺘﯽ ﺍِﻧْﺘﻈﺎﺭُ ﺍﻟﻔَﺮَﺝِ؛
ﺑﺮﺗﺮﯾﻦ ﺟﻬﺎﺩ ﺍﻣﺖ ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻓﺮﺝ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ
اللهم عجل لولیک الفرج
s e r a t 5 5
بعضی ها فکر می کنند که انفاق در هنگام دارایی ها مطرح میشود در حالی که انفاق در نداریها و سختی ها عنوان شده است که :(ینفقون فی السرا و الضرا),(و من قدر علیه رزقه فلینفق مما اتاه الله) هر کس تنگ دست است از آنچه خدا به او داده انفاق کند.حتی اگر رزق او برایش تنگ است از همان هم انفاق کند که خدا پس از این سختی ها گشایش ها خواهد داد.
فقر و انفاق/علی صفایی/ص66